دختران طلایی: 10 بار نمایش قلب ما را شکست

چه فیلمی را ببینید؟
 

نمایش های تلویزیونی در دهه 1980 'قسمت های بسیار ویژه ای' داشتند و دختران طلایی با دقت به موضوعات سخت پرداختند. بیایید غم انگیزترین صحنه ها را ببینیم.





به دوران دهه 1980 تلویزیونی باز می گشت که نمایش های کلاسیکی را ایجاد می کرد دختران طلایی ، چیزی به نام این اپیزود بسیار خاص وجود داشت که در آن با موضوعی سنگین در شبکه های تلویزیونی محبوب روبرو می شد تا راهی برای کنار آمدن با برخی مشکلات خاص به مردم ارائه شود.






مرتبط: دختران طلایی: 10 یادداشت خنده دار دوروتی که خیلی خنده دار هستند



دختران طلایی قسمتهای ویژه خود را با مهارت فراوان اداره می کند ، موضوعات غم انگیز ، دشوار یا ناراحت کننده را به شوخ طبعی سبک زندگی معمول و عشق خانوادگی خود می کشد ، به طوری که مخاطبان اغلب فراموش می کنند که حتی توسط تلویزیون آنها به آنها چیزی آموزش داده می شود. گرچه بسیاری از این قسمت ها قلب بینندگان را شکست و حتی امروز نیز سخت قابل تماشاست. ادامه مطلب را بخوانید تا حدود 10 برابر آن را دریابید دختران طلایی قلب ما را شکست.

10بابا بزرگ

بلانش دورو ، با بازی Rue McClanahan ، اغلب به دوران کودکی خود در جنوب ، زمانی که بلانش هالینگسورث بود ، اشاره کرد. یکی از چهره های زندگی او که بیشتر اوقات ظاهر می شود پدرش است ، که با عشق او را پدر بزرگ می نامد. غم انگیز ، در فصل 5 ، قسمت 11 ، Ebb Tide ، Big Daddy درگذشت.






کل قسمت ویرانگر است ، اما شاید غم انگیزترین لحظه از همه زمانی باشد که بلانچ در پایان قسمت از قبر Big Daddy خارج می شود. او متوقف شد و سپس با خود گفت ، من دیگر دختر كوچكی نیستم.



سوپرباول در ساحل غربی چه ساعتی شروع می شود

9از دست دادن فیل

مرگ دلخراش دیگر در این نمایش مرگ فیل پتریلو ، برادر دوروتی و پسر سوفیا پتریلو بود. اگرچه فیل به دلیل لباس پوشیدن غالباً مورد شوخی قرار می گرفت ، اما مراسم خاکسپاری وی در فصل 6 ، قسمت 11 ، انتقام Ebbdede به طور مناسبی غم انگیز بود. سوفیا با همسر فیل ، آنجلا اختلاف پیدا می کند و می گوید ، من او را دوست داشتم. او پسر من بود ... پسر کوچک من ، صدای او شکست.






آنجلا او را در آغوش می گیرد و می گوید فیل مرد خوبی بود ، در آن زمان سوفیا شکسته و هق هق گریه می کند ، کودک من از بین رفته است. هیچ پدر و مادری مجبور نیستند بیش از فرزندشان زندگی کنند و این قسمت به خصوص دلخراش است.



8جورج دورو

در یک قسمت کلاسیک از دختران طلایی ، شوهر درگذشته بلانش ، جورج ، ظاهراً ظاهراً مرگ او را جعل کرده است. هرچند که معلوم شد ، در فصل 6 ، قسمت 9 ، خانم جورج Devereaux ، این فقط رویایی است که بلانش داشت.

او از خواب بیدار شد و متوجه شد که جورج در واقع زنده نیست ، او هنوز مرده است و او شروع به گریه می کند. دوستانش برای دلجویی از او وارد می شوند و او با گریه از اینکه او جورج را در خواب احساس کرده است ، احساس کرده است که او واقعاً زنده است و با او است ، هق هق گریه می کند و او هنوز هم احساس می کند که او را در آغوش گرفته است. ویرانی از دست دادن و غم و اندوه به ویژه در این قسمت بسیار مهیج است.

7Rose's Last Cake در سنت اولاف

در فصل 2 ، قسمت 25 ، یک قطعه کیک ، دختران یک مهمانی غافلگیرکننده را برای یکی از دوستان سوفیا به نام روبرتا برگزار می کنند. هرچند که آنها در حال آماده سازی هستند ، آنها خودشان یاد تولدهای گذشته می اندازند ، و رز مخصوصاً ویرانگر است.

مرتبط: 5 Sitcoms از دهه 80 که بسیار کم ارزیابی شده اند (و 5 که بیش از حد ارزش گذاری شده اند)

افق صفر طلوع کجا می توان سلول های قدرت را پیدا کرد

همانطور که به نظر می رسد ، آخرین تولدی که او در سنت اولاف گذرانده در واقع اولین رویداد مهم او پس از مرگ چارلی ، بدون شوهرش بوده است. او آخرین کیکی را که در سنت اولاف پخته است می پزد ، سپس با صندلی چارلی که پشت میز است صحبت می کند ، گویی که او آنجاست و به او می گوید که نمی تواند در خانه قدیمی آنها بماند ، خیلی پر از خاطرات از او ادامه دادن او به او گفت که سنت اولاف را به مقصد میامی ترک می کند ، و آنجا به همان اندازه شیرین و تلخ است.

6بحث درباره خودکشی

مارتا لامونت ، یکی دیگر از دوستان سوفیا ، در فصل 5 ، قسمت 7 ، دوشنبه دیگر نیست ، از نظر سلامتی دوران سختی را پشت سر می گذارد. درد آنقدر زیاد می شود که مارتا تصمیم می گیرد می خواهد خودش را بکشد ، و سوفیا وقتی می خواهد قرص ها را ببلعد او را پیدا می کند. سوفیا به او می گوید که می تواند گریه اش را ببیند و این به او می گوید شما آنقدر که فکر می کنید آماده مرگ نیستید. تو هنوز می خواهی زندگی کنی ، بچه ، که مارتا را به پاسخ وادار می کند ، من نمی دانم چه کاری باید انجام دهم.

سوفیا سپس یک خط دلخراش ارائه می دهد: این نکته است. اگر مطمئن نیستید ، پس فردا نمی توانید نظر خود را تغییر دهید. تو می خواستی که من برای مرگ تو آنجا باشم. چطور شد که بگذارید برای زندگی شما اینجا باشم؟

غارت خانه زامبی از هزار جسد

5آلوین و آلزایمر

افتتاحیه فصل سه اپیزودی با عنوان Old Friends است ، احتمالاً اشاره به سن دو دوست درگیر دارد. این می تواند سوفیا پتریلو و دوست جدیدش ، آلوین نیوکاسل باشد که او وقت خود را صرف نشستن روی پیاده روی می کند. هرچه بیشتر آنها یکدیگر را بشناسند ، نزدیکتر می شوند ، اما همچنین مشخص است که مشکلی پیش آمده است. همانطور که مشخص شد ، آلوین آلزایمر دارد و روزی فرا می رسد که سوفیا به نیمکت آنها می آید و آلوین در آنجا نیست.

مرتبط: تنها در خانه: 10 بار فیلم قلب ما را شکست

دوروتی سوفیا را پیدا کرده و به او می گوید که آلوین توسط خانواده اش برای مراقبت های ویژه بهداشتی به نیویورک اعزام شده است ، و سوفیا در پاسخ می گوید هر اتفاقی که بیفتد ، مهم نیست که چه کاری انجام می دهی ، این واقعیت ، حتی پس از یک زندگی طولانی و پر حادثه مانند آلوین ، واقعیت هنوز می تواند درست به صورت شما تف کند. او رفت ، گفت آلوین ممکن است او را به یاد نیاورد ، اما اینکه همیشه او را به یاد خواهد آورد. حتی غم انگیزتر عوارض بعدی بازیگر استل گتی با زوال عقل است.

4بلیط بخت آزمایی

صحبت از قسمت های بسیار خاص ، فصل 4 ، قسمت 8 از دختران طلایی هست خلاصه از یک درس آموخته شده یک افسانه استاندارد ، این اپیزود با عنوان برادر ، آیا می توانی از آن کت استفاده کنی ، خانم ها را می بیند که به یک پناهگاه بی خانمان می روند در حالی که می خواهند کتویی را که به طور تصادفی اهدا کرده اند پیدا کنند که هنوز یک بلیط قرعه کشی برنده در جیب خود دارد.

گرچه در پناهگاه بی خانمان ها ، با چندین نفر روبرو می شوند که نظر خود را در مورد آنچه می خواهند با برد خود انجام دهند تغییر می دهند و در نهایت بلیط قرعه کشی را به کشیش مسئول پناهگاه می دهند. اقدام سوم این اپیزود مونتاژی از ساکنان پناهگاه ها با آهنگ Brother، Can You Spare A Dime دارد که فقط باعث غم انگیزتر شدن آن می شود.

3خداحافظ استن

همسر سابق Dorothy Zbornak ، Stan Zbornak ، اغلب به عنوان سوخت کمدی برای شخصیت های نمایش ، Bea Arthur’s Dorothy استفاده می شود. با این حال ، یکی از دلخراش ترین لحظات کل تاریخ نمایش فقط در فصل اول ، قسمت دوم رخ می دهد: حدس بزن چه کسی به عروسی می آید.

مرتبط: دوستان: 10 شخصیت حامی منفور

در این قسمت ، دوروتی با استن روبرو می شود و به او می گوید که چقدر عصبانی است که از او بیرون می رود و وکیلی به او می گوید که اصلاً آنجا را ترک می کند. او یک سخنرانی کاملاً ویرانگر درباره چگونگی استن که سی و هشت سال از زندگی مشترک آنها را در زیر آب بیرون آورده است ، ارائه می دهد. او سرانجام با گفتن خداحافظ استنلی کار خود را تمام می کند.

دوروز مادر

در فصل 3 ، قسمت 25 ، خانمها درباره روزهای مختلف مادران در زندگی خود صحبت می کنند ، زیرا می بینند که همه آنها مادر هستند. با عنوان مناسب روز مادر ، بسیاری از طرحهای جالب جالب وجود دارد ، اما داستان رز بسیار تلخ کننده است. او درباره زنی به نام آنا صحبت می کند که یک بار در ایستگاه اتوبوس در راه رفتن به سنت اولاف ، در راه رفتن برای گذراندن روز مادر با دخترش ، ملاقات کرده است.

چرا شاه شب سبوس می خواست

رز سرانجام فهمید دختر آنا مرده است و او هر ساله در روز مادر برای دیدن او به مزارش می رود. رز به پلیس دروغ می گوید و می گوید آنا مادر او است بنابراین می تواند با خیال راحت آنا را در سفر خود همراه کند بدون اینکه به خانه بازنشستگی برگردانده شود.

1یک پرواز از لانه فاخته

صادقانه بگویم ، آخرین قسمت نمایش ویرانگر است و نه فقط زیرا این آخرین قسمت است و همه باید از شخصیت هایی که دوستشان داشته اند خداحافظی کنند. بدترین قسمت این است که چقدر خوب نوشته شده است ، پاره کردن در قلب ما اگرچه پایان این قسمت ویرانگر است ، وقتی دختران از یکدیگر خداحافظی می کنند ، ناراحت کننده ترین لحظه از هم جدا شدن سوفیا و دوروتی است.

آنها یک لحظه شیرین را با هم سپری می کنند ، جایی که سوفیا به دوروتی می گوید ، این امتیاز بزرگ من است که در بزرگسالی دوست شما باشم. برای گذراندن این سالها با تو ، و دوروتی می گوید ، نه ، ما. این امتیاز من بود. اگر رابطه خوبی با والدین خود دارید ، همین حالا با آنها تماس بگیرید!