It's a Wonderful Life: 5 بار جورج شگفت انگیز بود (و 5 بار او نبود)

چه فیلمی را ببینید؟
 

جورج بیلی شخصیت اصلی کلاسیک کریسمس It's a Wonderful Life است ، اما لحظاتی وجود دارد که او خیلی شگفت انگیز نبود.





این یک زندگی شگفت انگیز است کلاسیک است فیلم کریسمس از سال 1946 که به خانواده ها نشان داده چقدر زندگی می تواند واقعاً شگفت انگیز باشد ، بیش از 70 سال ، به ویژه در زمان کریسمس. ما جورج بیلی را دنبال می کنیم که او تلاش می کند نیاز خود را به ماجراجویی ، تجارت پدرش و داشتن خانواده تغییر دهد ، اما اثبات این امر آسان نیست.






مرتبط: 10 چیزی که در مورد ساختن این زندگی شگفت انگیز نمی دانستید



در حالی که جورج در جهان راه خود را طی می کند ، ما بینندگان می توانیم اوج و فرودهای او را ببینیم. زندگی او ممکن است فوق العاده باشد ، اما همچنین مواردی وجود دارد که قطعاً چنین نیست. خوشبختانه هرچند ، لحظاتی نیز وجود دارد که او یک فرد بسیار خوب است. در اینجا پنج لحظه وجود دارد که جورج فوق العاده بود و پنج لحظه که او نبود:

10شگفت انگیز: وقتی او زندگی برادرش را نجات می دهد

اولین باری که جورج را ملاقات کردیم ، او 12 ساله است و در برف زمستانی با دوستانش بیرون بازی می کند. آنها با استفاده از بیلهای بزرگ از تپه ای به پایین دریاچه ای یخ زده سرازیر می شوند و به نظر می رسد همه آنها روزهای خوبی را سپری می کنند.






فصل جدید خاطرات خون آشام کی است

سپس نوبت هری برادر جورج است. او به پایین از تپه سر می خورد اما متأسفانه یخ ها را می شکند و به دریاچه می افتد. جورج به طرف او می دود و برای کمک به برادر جوانش در دریاچه می پرد. جورج آن روز زندگی هری را نجات می دهد ، حتی اگر باعث شود او از یک گوش کر شود. بسیار قابل تحسین ، جورج.



9Not: When He Callies Mary'Brainless (و به او نارگیل می دهد)

جورج در دوران نوجوانی در یک فروشگاه عمومی کوچک برای شخصی به نام آقای گاور کار می کند. یک روز ، دختری جوان به نام ماری برای یک ظرف بستنی وارد می شود. او به جورج می گوید که دوست دارد شکلات باشد ، و او می پرسد که آیا او می خواهد نارگیل روی آن بپردازد. مری به او اطلاع می دهد که نارگیل را دوست ندارد ، جورج در جواب می گوید: 'بگو بی مغز ، آیا نمی دانی نارگیل از کجا آمده است؟'






فصل 3 جیغ کی شروع میشه

مرتبط: 10 لحظه از جن در فیلم قفسه که باعث می شود شما جن خود را بخواهید



پس از صحبت های فراوان درباره تاهیتی ، مجلات و گشت و گذار ، می بینیم که جورج چیزی سفید را روی بستنی جمع می کند. به نظر می رسد نارگیل است! صدا زدن نه تنها جالب نیست ، بلکه او به مری چیزی می دهد که فقط گفته دوست ندارد!

8شگفت انگیز: هنگامی که سفر خود را برای تجارت ساختمان و وام رها می کند

جورج اکنون یک مرد است و به تازگی یک چمدان شخصی هدیه گرفته است. او آماده است تا سرانجام به دیدن دنیا بپردازد ، همانطور که از کودکی آرزو کرده است. او قرار است روز بعد به مدرسه اروپا برود ، اما در آن شب ، پدرش به طور غیر منتظره سکته کرد و متاسفانه از دنیا رفت. جورج سفر خود را برای کمک به اداره املاک پدر و سایر امور در دفتر ساختمان و وام که پدرش با عمو بیلی اداره می کرد ، چند ماه به تعویق می اندازد.

جورج حتی یک سخنرانی طولانی در دفاع از شخصیت پدرش به معنای آقای پاتر پیر انجام می دهد ، که در آن او ساختمان و وام را 'یک پنی قبل' می نامد. این به نوعی کمک به او بود که پس از پدرش می توانست کمک کند ، حتی اگر جورج زیاد به این حرفه فکر نمی کرد.

7نه: وقتی او لباس مری را به او نمی دهد

پس از افتادن در استخر هنگام رقص مدرسه ، مری باید فقط با روپوش به خانه راه برود. جورج به طور تصادفی روی آن قدم می گذارد ، و باعث خاموش شدن آن می شود! ماری خجالت زده و برهنه به سرعت در بوته ها می پرد در حالی که جورج لباس را از زمین بلند می کند. یک آقایی احتمالاً همان موقع آن را به او تحویل می داد ، اما جورج بیلی تصمیم می گیرد ابتدا شوخی کند.

او با صدای بلند با خودش صحبت می کند ، در مورد اینکه چه کاری باید انجام دهد بحث می کند و می گوید قبلاً هرگز در چنین شرایطی نبوده است. مری می گوید که با پلیس تماس خواهد گرفت و جورج پاسخ می دهد ، 'آنها در کنار من خواهند بود.' او سرانجام جامه را پس می دهد ، اما بسیاری از مردم موافقت می کنند که برداشتن این یک شوخی خنده دار نیست.

6شگفت انگیز: وقتی او صندوق ماه عسل خود را از دست می دهد

درست پس از اینکه جورج و مری گره زدند ، مشکل ساخت و ساز و وام وجود دارد. مردم در طلب پول خود هجوم می برند ، اما از آنجا که بانک همه چیز را از تجارت گرفته است ، دیگر چیزی برای پس دادن به مردم باقی نمانده است.

مرتبط: 10 س Weالی که بعد از تماشای بند بابانوئل داریم

فصل جدید نحوه فرار

مری با انبوهی از پول نقد وارد می شود که او و جورج قبلاً بیش از حد آنرا جمع کرده بودند. او آن را بالا می کشد ، با صدای بلند می پرسد ، چقدر نیاز دارید؟ جورج به عقیده خود می پرد و این دو تقریباً هر قبض را تحویل می دهند. این اقدامی فداکارانه بود و بار دوم جورج سفری را برای این کار به تعویق انداخت.

5نه: وقتی او در خانه مری نگرش عجیبی دارد

قبل از اینکه جورج و مری با هم جمع شوند ، او برای اولین بار پس از چهار سال به وی ملاقات می دهد. او مدتی سرد عمل می کند ، به سختی حرف زیادی می زند و خیلی کوتاه به سوالات و اظهارات مری پاسخ می دهد. سپس آنها در مورد آنچه او در خانه او انجام می دهد و دلیل اینکه چرا او آمده است بحث می کنند.

جورج به جای رفتن ، شانه های مری را می گیرد و او را تکان می دهد ، و داد می زند که چطور نمی خواهد فرصتی را که فقط از طریق تلفن به آنها داده شده است و اینکه او هرگز نمی خواهد ازدواج کند. مری گریه می کند ، و جورج چندین بار او را می بوسد. این یک برخورد عجیب و غریب از ابتدا است و جورج احتمالاً می تواند یک تغییر نگرش داشته باشد.

4شگفت انگیز: وقتی گل زوزو را درست می کند

سالها بعد ، جورج در مری چهار فرزند دوست داشتنی دارد. دختر کوچک او زوزو در مدرسه یک گل به عنوان جایزه به دست آورد و از این کار بسیار هیجان زده است. او حتی هنگام راه رفتن در خانه کت خود را دکمه نمی زند زیرا می ترسد آن را خرد کند. متأسفانه ، این باعث سرماخوردگی او می شود و وقتی جورج به خانه آمد ، او در رختخواب است.

آیا فصل 9 دکستر وجود خواهد داشت؟

همانطور که گل خود را به او نشان می دهد ، چند گلبرگ می ریزد. 'بابا ، آن را بچسبان!' او با ناراحتی می گوید جورج گل را می گیرد و مخفیانه وانمود می کند که دوباره گلبرگ ها را در حالی که آنها را در جیب خود قرار می دهد ، وصل می کند. گل به خوبی گل جدید است و او آن را در این لحظه شیرین پدر-دختر به او تحویل می دهد.

3نه: وقتی او از طریق تلفن به معلم فریاد می زند و به او توهین می کند

بعداً عصر ، معلم زوزو تماس می گیرد تا او را بررسی کند و ببیند که اوضاع چگونه است. مری به او گفت که دکتر گفت زوزو باید تا شام در روز کریسمس ، روز بعد خوب شود. جورج ، از بیماری زوزو و همچنین مشکلات کار خشمگین شد ، تلفن را گرفت و خواستار صحبت با معلم شد.

چرا ترس از مرده متحرک نیک را کشت

مرتبط: Noelle دیزنی +: 10 جالب ترین نقل قول ، رتبه بندی شده

او شروع به توبیخ او می کند ، و داد می زند که اجازه داده دخترش 'نیمه برهنه' به خانه بیاید. جورج او را احمقانه ، احمق و بی احتیاط صدا می کند و فریاد می زند که احتمالاً زوزو به دلیل او به ذات الریه مبتلا خواهد شد (علی رغم اینکه دکتر گفت حالش خوب است). نیازی به عکس العمل بیش از حد نیست ، جورج. توهین به معلم چیزی حل نمی کند.

دوشگفت انگیز: وقتی او نگرانی کلارنس را نشان می دهد

جورج تمام شب تحریک پذیر بوده و هنگامی که مردی سرحال و عجیب به نام کلارنس حاضر می شود ، جورج از برخورد سرزنده کلارنس کمی آزار می یابد. با این حال ، قلب جورج کاملاً یخ زده نیست. در بار ، وقتی نیک تهدید به مشت زدن به کلارنس می شود ، جورج به جای او ایستاده و به نیک می گوید که کلارنس پسر خوبی است.

جورج همچنین به کلارنس می گوید که نگران او است و از او می پرسد که آیا پول یا جایی برای خوابیدن دارد؟ ما نمی توانیم ببینیم که آیا جورج پیشنهاد کمک کرده است یا خیر ، اما به نوعی این بود که نشان می داد حتی حتی اندکی هم مراقب است ، خصوصاً از آنجا که کلارنس تمام شب او را با کمی خستگی رانندگی می کرد.

1نه: وقتی او سر بچه ها فریاد می زند

جورج قبل از ملاقات با کلارنس ، به دلیل مشکلات کاری بسیار ناامید و ناراحت است. او دیوانه به خانه می آید و همه را بیرون می کشد. او به دلیل پرسیدن سوال ، نواختن پیانو و سر و صدا به بچه ها ضربه محکم و ناگهانی می زند.

او شروع به داد زدن بر روی آنها می کند ، حتی اگر آنها فقط بچه های بی گناهی هستند. او سپس به سمت یک میز می رود و شروع به لگد زدن و پرتاب وسایل در اطراف اتاق می کند ، همه اینها جلوی بچه های ترسیده و گریه کننده اش است. مری می پرسد که چرا باید کودکان را شکنجه کند ، و ما همین سال را داریم. مسلماً برطرف كردن مشكلات خود در مورد بچه ها و وسایل اطراف خود خیلی جالب نیست.