15 پایان مبهم ترین فیلم ها

چه فیلمی را ببینید؟
 





پایان دادن به یک فیلم با یک یادداشت مبهم، لمس ظریفی دارد. برخی از فیلمسازان مانند برادران کوئن یا مارتین اسکورسیزی می توانند آن را آسان جلوه دهند. اما حقیقت این است که تفاوت بین پایان مبهم و صرفاً بی پایان، خط بسیار ظریفی است. حتی اگر گاهی اوقات اینطور به نظر می‌رسد، پایان‌های مبهم فقط پایان‌هایی نیستند که بدون پایان دادن به داستان، ناگهان متوقف می‌شوند. پایان‌های مبهم تمام اطلاعاتی را که مخاطب برای نتیجه‌گیری و جذب مضامین فیلم نیاز دارد، فراهم می‌کند، سپس به عقب برمی‌گردد و به تماشاگران اجازه می‌دهد بقیه را پر کنند. بهترین پایان‌های مبهم بینندگان را برای هفته‌ها بعد از آن به فکر فیلم می‌اندازد. آنها بی نهایت قابل بحث هستند و دائماً موضوع نظریه های طرفداران هستند.






ما 15 پایان مبهم مورد علاقه مطلق خود را در فیلم جمع آوری کرده ایم. بدیهی است که ما در مورد اسپویل‌های پانزده فیلم زیر بحث خواهیم کرد، بنابراین اگر ورودی را ندیده‌اید، به شما توصیه می‌شود آن یکی را رد کنید. اینها انتهایی هستند که پاپیون منظمی روی همه چیز نمی بندند. این‌ها پایان‌هایی هستند که در ذهن شما می‌مانند و شما را متعجب می‌کنند. اینها هستند 15 پایان مبهم ترین فیلم ها .



مردی در فینال قلعه بلند

15. هیچ کشوری برای پیرمردها نیست

راستش را بخواهید، تقریباً می توانستیم این لیست را با پایان بندی برادران کوئن پر کنیم. برای رعایت انصاف، ما تصمیم گرفتیم خود را به تعدادی از کلاسیک ترین پایان های آنها محدود کنیم. ما با پایان تلخ و اسرارآمیز درام تاریک و نئو وسترن کوئن شروع خواهیم کرد، کشوری برای پیرمردها نیست .






در چند لحظه سریع و بی‌رحمانه، چندین نفر از شخصیت‌های اصلی ما مرده‌اند. چیگور، نیروی نامقدس شیطانی که ایالت را فرا گرفته است، در حالی که سرنوشت او نامشخص است، رانده می شود. این فیلم کلانتر اد تام بل (تامی لی جونز)، وجدان ظاهری فیلم را در حال صحبت با همسرش هنگام صبحانه پیدا می کند. جونز یک مونولوگ مرموز را زمزمه می کند، درباره رویاهایی که شب قبل دیده بود. هر دو رویا در مورد پدرش هستند، که بل مشاهده می کند که اکنون مرد جوانتر است، زیرا بل 20 سال از پیرمردش بزرگتر است. در یکی از آنها قرار بود مقداری پول از پدرش دریافت کند. در دیگری، پدرش را می‌بیند که سوار بر اسب در مسیر کوهستانی سردی از کنار او می‌گذرد و می‌داند که پیشاپیش به او خواهد پیوست. صفحه در این لحظه آرام سیاه می شود و فیلم تمام می شود.



مانند یک قطعه ادبی بزرگ، علاقه مندان به فیلم درباره این مونولوگ به طور مفصل بحث کرده اند. می توان آن را به هر طریقی خواند، از تفسیری در مورد تغییر جامعه گرفته تا مراقبه در مورد مرگ و زندگی یا مداحی برای زمانی ساده تر. و مانند هر پایان عالی، همه تفسیرها معتبر است.






14. پروژه جادوگر بلر



پس از انتشار آن، پروژه جادوگر بلر در راز پنهان شده بود مخاطبان متعجب بودند که چقدر از آنچه که تماشا می کنند واقعی است یا خیر. کمپین بازاریابی بدون شک از اینترنت نوپا برای تقویت حدس و گمان و ایجاد اصالت استفاده درخشانی کرد. همه اینها در شات پایانی فیلم به اوج خود می رسد که می تواند کاملاً ترسناک باشد بدون اینکه واقعاً چیزی را فاش کند.

عکس پایانی مرموز و مهیج از مایک که در گوشه ایستاده است، بسیار ساده است، اما ترس و رمز و راز زیادی برمی انگیزد. البته ما هرگز یک جادوگر واقعی یا یک قاتل از هر نوع را نمی بینیم. این امر باعث می شود همه چیز خیلی منظم به هم گره بزند و ناگزیر ما را ناامید کند. انتخاب فیلمسازان برای گنجاندن جزئیاتی که قبلاً از اهالی شهر در فیلم آموخته بودند بسیار مؤثرتر است. در همان اوایل، پیرمردی به بچه ها می گوید که یک قاتل در جنگل بچه ها را می کشت و دوستانشان را در گوشه ای که این کار را می کرد وادار می کرد. با این اطلاعات در پس ذهن ما، آخرین نما از مایک در گوشه، لرزه بر ستون فقرات ما می‌فرستد، بدون اینکه فیلم صراحتاً چیزی را حل کند. ما باید ببینیم که آیا آینده جادوگر بلر دنباله می‌تواند پایانی به همان اندازه دلچسب بسازد.

13. شک

درام عمیق، ظریف و هوشمندانه جان پاتریک شنلی شک همه چیز در مورد ناشناخته است. این فیلم که بر اساس نمایشنامه ای از همین موضوع (همچنین نوشته شانلی) ساخته شده است، مفاهیم خاردار ایمان، مذهب و اعتماد را با لمسی ظریف و ظریف می پردازد. منطقی است که فینال احساسی در مقابل پاسخ های آسان نیز مقاومت کند.

فیلیپ سیمور هافمن نقش کشیش کاریزماتیک جدید، پدر برندان فلین را بازی می کند. او دانش آموزان و همسالان خود را به طور یکسان مجذوب خود می کند، به استثنای خواهر آلویسیوس با بازی مریل استریپ. خواهر آلویسیوس قاطعانه در مدیریت کلیسا سنتی است و تغییرات گسترده ای را که پدر فلین نمایندگی می کند، تایید نمی کند.

هنگامی که خواهر جیمز (امی آدامز) به خواهر آلویسیوس اطلاع می دهد که پدر فلین ممکن است زمان زیادی را با یک دانش آموز خاص بگذراند، خواهر آلویسیوس جنگ صلیبی را برای خراب کردن پدر فلین آغاز می کند. آیا سوء ظن او قابل توجیه است؟ آیا او به احساسات شخصی اش اجازه می دهد که کارش را آگاه کند؟ این سوالات به طرز ماهرانه ای توسط فیلمنامه معجزه آسا حل می شود و همه بازیگران بهترین کار حرفه ای را ارائه می دهند. و البته، به پایانی زیبا و دلخراش ختم می شود، جایی که خواهر آلویسیوس در نهایت، حتی برای یک لحظه، لنگ می زند. او اعتراف می کند که شک دارد. پایان به زیبایی از تایید یا رد اتهامات علیه پدر فلین کنار می‌زند. این فیلم به مراتب بیشتر به عواقب ناگواری علاقه مند است که شک و سوء ظن و پارانویا می تواند بر مؤمنان بگذارد.

12. آغاز

اگرچه قطعاً مخالفان خود را دارد، آغاز زمانی که در تابستان 2010 اکران شد، تأثیر فرهنگی عظیمی برجای گذاشت. علیرغم ایراداتی که داشت، بلاک باستر کریستوفر نولان به طرز غیرقابل پشیمانی جاه طلبانه بود. طرحی پرپیچ و خم و پرپیچ و خم که با جلوه های خیره کننده و خیره کننده ترکیب شده است تا منظره تابستانی خیره کننده و با طراوت را خلق کند.

بدون شک کمک به تاثیر فرهنگی فیلم، پایان مبهم معروف بود. در طول فیلم، نولان با تماشاگر بازی می‌کند، اعتماد ما را خم می‌کند و ما را به این سوال می‌اندازد که چه چیزی یک رویا بود و چه چیزی واقعی. خود شخصیت‌ها هر از گاهی در این موضوع گم می‌شوند و شخصیت مال ماریون کوتیار بارزترین نمونه آن است. می دانیم که کاب (لئوناردو دی کاپریو) از یک فرفره مخصوص کمک می کند تا واقعیت را از خیال جدا نگه دارد. به ناچار، وقتی کاب در پایان فیلم به پایان خوش خود می رسد، به بالا می چرخد. هنگامی که کاب برای پیوستن به خانواده اش می رود، دوربین روی آن معطل می ماند. بالا به چرخش ادامه می دهد، و می چرخد، و می چرخد ​​و سپس - صفحه سیاه می شود.

پس آیا کاب خواب می بیند یا آن را به واقعیت بازگردانده است؟ نولان پاسخ آسانی نمی دهد. نولان گفته است که موضوع این نیست که آیا پایان واقعی است یا نه. نکته این است که کاب در پایان به بالا توجه نمی کند. این ابهام در یک فیلم پرفروش تابستانی با طراوت و غیرمنتظره است و ما از این جسارت قدردانی می کنیم.

11. 2001: ادیسه فضایی

مبهم به نوعی حتی شروع به ثبت پایان نمی کند 2001: یک ادیسه فضایی . به محض اینکه بومن به درون آن گرداب رنگارنگ کشیده می‌شود، فیلم هر گونه نگرانی از انسجام یا روایت را از بین می‌برد. این فقط در مورد احساس می شود و به دلیل آن قدرتمندتر است.

در طول میلیون‌ها سال، منطقی به نظر می‌رسد که پایان فیلم به‌طور مناسبی حماسی باشد. این فیلم واقعاً یک اودیسه به تمام معناست و مانند هر اودیسه ای، سفر مهمتر از مقصد است. بینندگان لزوماً نباید به طور کامل درک کنند که در پایان فیلم چه اتفاقی برای بومن می افتد، زیرا او در زمان و مکان می چرخد. وقتی شاهد رنگ‌های روان‌گردان و تغییر چشم‌انداز کیهانی هستیم، بخش منطقی مغز ما خاموش می‌شود. ما ناشناخته ها را در آغوش می گیریم، درست مثل بومن. تعمق در مورد پیری، تاریخ، و جایگاه ما در کیهان هرگز نمی‌توانست پاسخ‌های آسانی ارائه دهد، و نباید اینطور باشد. کوبریک به سادگی سوالات را می پرسد و به ما اجازه می دهد بقیه را انجام دهیم.

10. یک مرد جدی

یکی از هیجان‌انگیزترین، مهیج‌ترین و در نهایت هیجان‌انگیزترین نماهای پایانی تمام دوران در پایان کوئن می‌آید. یک مرد جدی . مایکل استولبارگ نقش لری گوپنیک، استاد فیزیک میانسالی را بازی می‌کند که دچار بحران زندگی می‌شود. همسرش او را ترک می‌کند، برادر بیکارش در خانه‌اش می‌ماند و شانس او ​​برای تصدی کم می‌شود. یکی از داستان‌های اصلی فیلم این است که گوپنیک با اخلاقیات مبهم کردن نمره دانش‌آموز برای گذراندن کلاس به او دست و پنجه نرم می‌کند. در لحظات پایانی فیلم، گوپنیک تصمیم سرنوشت ساز خود را می گیرد. سپس با فرود آمدن گردباد به پسرش در زمین بازی بریدیم. با سیاه شدن صفحه نمایش، آهنگ Somebody to Love از Jefferson Airplane بلند می شود.

این یک پایان فریبنده و ویرانگر برای یک فیلم درخشان است. چیزهای زیادی برای باز کردن وجود دارد. آن لحظات پایانی مانند یک تراژدی شکسپیر به نمایش در می‌آیند، اما هیچ راه حل مشخصی ارائه نمی‌دهند. ما مانده ایم که راز آنچه را که دیده ایم، تجزیه و تحلیل کنیم، درست همانطور که گوپنیک تلاش می کند با زندگی خود انجام دهد.

9. فارغ التحصیل

این پایان مبهم بدون شک همان لحظه ای است که پیش می رود فارغ التحصیل از یک فیلم عالی به یک شاهکار درام کمدی تاریک که به زیبایی کم بیان شده، فیلمی فوق العاده از فریم اول است. اما در آن چند لحظه آخر، مایک نیکولز نگاهی اجمالی به چیزی که به ندرت در درام های رمانتیک دیده می شود را به ما نشان می دهد: عدم قطعیت. وقتی بنجامین برداک (داستین هافمن) و الین (کاترین راس) در پشت اتوبوس مستقر می شوند، آدرنالینی که به تازگی از کنار گذاشتن عروسی او تجربه کرده اند شروع به از بین رفتن می کند. بدون هیچ دیالوگی، ما واقعیت را در چهره بازیگر می بینیم. شک هست ترس هست اضطراب وجود دارد و بعد، فیلم تمام شد.

این لحظات پایانی آنقدر شجاعانه و معتبر هستند که باورش سخت است که یک استودیو اصلاً اجازه داده است که در آن گنجانده شود. داستان از این قرار است که این پایان برنامه‌ریزی نشده بود، اما نیکولز به دوربین‌ها اجازه داد که فیلمبرداری را بیش از حد انتظار ادامه دهند، و این واکنشی بود که او از بنکرافت و هافمن گرفت. نیکولز عمداً یا نه، لحظه‌ای عمیقاً انسانی را ثبت کرد که این فیلم را به عنوان یک فیلم کلاسیک تثبیت می‌کند.

8. رانندگی کنید

بسیاری از سوالات در پایان بی پاسخ مانده است راندن . درایور چه می شود؟ آیا او هرگز شخصیت کری مولیگان را دوباره می بیند؟ آیا او هنوز هم رانندگی می کند؟ Nicolas Winding Refn شجاعانه تصمیم می گیرد که همه اینها را برای مخاطبانش بیان نکند. او آنقدر سخاوتمند است که به ما نشان دهد، نه، راننده نمرده است. پس از مدتی طولانی و پر از تعلیق، راننده چشمک می زند و ما می دانیم که او زنده خواهد ماند. هر چند پاسخی فراتر از آن داده نمی شود.

این پایان مبهم برای فیلم عجیبی که پیش از آن آمده است بسیار مناسب است. رفن در حالی که داستان راننده فراری را تعریف می کند که به دنبال دختر همسایه می افتد، چپ و راست را زیر و رو می کند. Refn در تصاویر زرق و برق دار، خشونت آمیز و اکشن ضربان دار ترافیک می کند. او چندان علاقه ای به پایان بندی داستان های پریان ندارد. مانند بسیاری از فیلم‌های موجود در این فهرست، پایان مبهم یکی از اصلی‌ترین دلایلی است که بعد از سال‌ها هنوز درباره آن صحبت می‌کنیم. به ما می چسبد.

7. گمشده در ترجمه

سوفیا کاپولا گمشده در ترجمه بیل موری نقش ستاره سالخورده فیلم باب هریس را در ژاپن بازی می کند. او در هتل خود با یک جوان تنها فارغ التحصیل کالج به نام شارلوت با بازی اسکارلت جوهانسون آشنا می شود. این دو دوستی شیرین برقرار می کنند و در ماجراجویی های خود در ژاپن با هم پیوند می خورند. زمانی می گذرد که باب باید برود. در یک حرکت شگفت انگیز، کاپولا تصمیم می گیرد که به مخاطب اجازه ندهد در مورد آنچه باب به شارلوت می گوید در حالی که او را ترک می کند، صحبت کند.

انتخاب برای مخفی نگه داشتن خداحافظی باب کاملاً عالی است. ما واکنش ها را در چهره هر دو بازیگر می بینیم و بس. هر چیزی که ما به عنوان مخاطب به ذهنمان خطور می کند بهتر از هر چیزی است که کاپولا می توانست بنویسد. این یک پایان آرام و شیرین برای یک فیلم آرام و شیرین است.

البته، از آنجایی که اینترنت همان چیزی است که هست، برخی از جوکرها صدا را دستکاری کردند تا در واقع آنچه را باب می گوید تجزیه و تحلیل کنند. اما ما قصد نداریم آن را در اینجا به اشتراک بگذاریم. کاپولا نمی خواست ما بدانیم و ما به آن احترام خواهیم گذاشت.

6. بلید رانر

اگر کارگردان برود و آن را خراب کند باز هم پایان مبهم است؟ این یک سوال برای فیلسوفان است! برای اهداف خود، ما می خواهیم شامل شود بلید رانر با وجود تلاش‌های ریدلی اسکات برای از بین بردن همه سرگرمی‌ها، پایان مبهم در فهرست ماست.

بلید رانر به طور معروف با این سوال به پایان می رسد که آیا دکارد یک تکرار کننده است؟ هنوز در هوا ماندگار است فیلم به این صورت واضح نیست، اما شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد او در واقع یک تکرارکننده است. در پایان فیلم، دکارد یک تکشاخ اوریگامی کوچک را پیدا می کند که به عنوان هدیه برای او باقی مانده است. این بازگشت به رویایی است که قبلا دیده بود، به این معنی که گاف به خاطرات خود دسترسی داشت، که تنها در صورتی امکان پذیر بود که دکارد یک تکرار کننده بود.

البته، ریدلی اسکات چندی پیش با اعلام رسمی اینکه دکارد در تمام مدت یک تکرارکننده بود، تیتر خبرها شد. این مطمئناً بخشی از رمز و راز فیلم را از بین می برد، اما به خودی خود، هنوز می توانیم ابهام و رمز و راز پیرامون آن پایان را درک کنیم.

5. بارتون فینک

اتفاقی که برای اندی در خانواده مدرن افتاد

اگرچه در ابتدا یک بمب باکس آفیس بود، اما تنها 6 میلیون دلار از بودجه 9 میلیون دلاری خود به دست آورد. بارتون فینک تبدیل به یکی از مورد احترام ترین آثار در حرفه باورنکردنی کوئن شده است. این نه تنها یکی از مورد احترام ترین فیلم های آنهاست، بلکه یکی از گیج ترین آثار آنها نیز هست. بسیاری از اینها به دلیل پایان پوچ و شدید فیلم است.

بارتون فینک (جان تورتورو) با کمک چارلی میدوز (جان گودمن) از دو کارآگاهی که او را در اتاقش نگه داشته بودند می گریزد و از هتل در حال سوختن که منشأ برزخ عذاب آور او در چند روز گذشته بوده فرار می کند. فینک به ساحل می‌رود و در آنجا با زنی روبرو می‌شود که در تصویری که بالای میزش به آن خیره شده است. او می پرسد در جعبه او چیست (که ممکن است سر بریده باشد یا نباشد) و او می گوید که نمی داند. سپس زن ژست دختری را در عکس می گیرد و یک پرنده مستقیماً به اقیانوس پرواز می کند. مخاطبان با این یادداشت گیج کننده مانده اند. پایان در پوچی خود لذت بخش است. می توانید ساعت ها روی آن معما بچرخید و حتی سطح این فیلم گیج کننده و خیره کننده را خراش ندهید.

4. مرد پرنده

برنده بهترین فیلم مرد پرنده ما را با چیزهای زیادی برای تعجب باقی می گذارد. توهم یک برداشت طولانی و بدون شکست، هیپنوتیزم کننده و تاثیرگذار است. این فیلم با بازیگران شگفت انگیزی از مایکل کیتون گرفته تا اما استون، ادوارد نورتون و نائومی واتس همراه است. این نوشته طنز کاملی از افراد مشهور و تجارت نمایشی است. از همه مهمتر، فیلم با یک یادداشت مرموز و عجیب به پایان می رسد که بینندگان را برای روزها به فکر فرو می برد.

ریگان تامسون (کیتون) پس از تلاش ناموفق خود برای خودکشی روی صحنه، در بیمارستان مخدوش می شود. او با بهترین نقدهای زندگی اش روبرو شده است و دخترش دیگر از او خجالت نمی کشد. با این نت بلند، او به سمت حمام می رود و با دیدن پرندگان از پنجره، بیرون می رود و از روی طاقچه می پرد. سام (اما استون) برمی گردد، با عجله به سمت پنجره می رود، سپس به هوا نگاه می کند و لبخند می زند. این یک پایان کاملاً عجیب و غریب برای یک فیلم کاملاً عجیب است. وقتی به آسمان نگاه کرد چه دید؟ این به شما بستگی دارد که تصمیم بگیرید.

3. روانی آمریکایی

یکی از بدنام ترین پایان های مبهم در تاریخ داستان، روانی آمریکایی سال‌هاست که تماشاگران فیلم را شوکه کرده است. این فیلم بر اساس رمان طنز برت ایستون الیس به کارگردانی مری هارون، تفرقه‌انگیز و گیج‌کننده است.

تمام اکت آخر فیلم یک فرود واقعی به جهنم است. پاتریک بیتمن (بازی باورنکردنی اولیه کریستین بیل) بیشتر و بیشتر خشن و دیوانه می شود، تا زمانی که از طاقچه کنار می رود و همه چیز در هرج و مرج کامل منفجر می شود. او سعی می کند به یک بچه گربه به دستگاه خودپرداز غذا بدهد، تمام جنایات خود را از طریق تلفن نزد وکیلش اعتراف می کند و حدود نیمی از منهتن را به قتل می رساند. و در صبح هیچ چیز تغییر نکرده است. هیچ جنازه ای وجود ندارد. دوستانش اعترافات او را باور نمی کنند. او باید بدون مجازات به زندگی خود ادامه دهد.

این پایان عجیب و غریب واقعیت را به چالش می کشد، اما مضامین موجود در فیلم را به تصویر می کشد. بیتمن، مانند تماشاگران، از کاتارسیس یک مجازات محروم است. او همچنان در حالت فوگ زندگی می کند، نه کاملاً زنده و نه کاملاً مرده. این برزخ همان حالتی است که ما او را در آن رها می کنیم. همانطور که علامت پشت سر او می گوید: این یک خروج نیست. '

2. گل های شکسته

رمز و رازی که طرح سست را پیش می برد گل های شکسته در طول فیلم هرگز واقعاً حل نمی شود. بیل موری نقش دون جانستون، یک نوع سابق دون خوان را بازی می کند که اکنون دوران بازنشستگی خود را در آرامش می گذراند. او از سعادت خود با نامه ای که ادعا می کند یک پسر نوزده ساله در جایی دارد، از بین می رود. این امر دان را به سفری می کشاند تا با چندین زن از گذشته اش ملاقات کند و تلاش کند تا زندگی کثیف گذشته اش را باز کند.

در پایان فیلم، دان بیشتر از ابتدا به پاسخ‌ها نزدیک نیست. او شروع به باور می کند که همه چیز پسر ممکن است فریب بوده باشد. همانطور که او در کنار جاده ایستاده است، یک ماشین در حال رانندگی است. تشخیص روی صورت دان چشمک می زند. ماشین توسط یک مرد جوان (با بازی پسر واقعی بیل موری، هومر موری) هدایت می شود و او در حال گوش دادن به همان آهنگ دان است. فیلم هرگز به صراحت نمی گوید که آیا این پسر دان بود یا نه. در عوض، کار بسیار جالب تری انجام می دهد. از ما می پرسد که چقدر خاطرات ما تحت تأثیر زمان حالمان رنگی شده و تأثیر می گذارد. آیا می توانیم به گذشته خود اعتماد کنیم؟ این فیلم به کارگردانی جیم جارموش، به دلیل پایان مبهم آن، غم انگیز و عمیقاً تأثیرگذار است.

1. چیز

پایان مبهم مورد علاقه ما در تمام دوران ها در پایان یکی از بهترین فیلم های ترسناک تمام دوران می آید: جان کارپنتر چیز . دلهره‌آور، وهم‌آور است و به نوعی کاملاً رضایت‌بخش است، بدون اینکه متلاطم شود. این باعث می‌شود همه چیزهایی را که در ذهن خود دیده‌ایم دوباره پخش کنیم و سعی کنیم به نتیجه برسیم. عالی است.

یک موجود بیگانه در حال تغییر شکل تقریباً همه افراد یک ایستگاه تحقیقاتی دورافتاده قطب جنوب را از بین برده است. تنها دو مرد باقی مانده اند: مک (کورت راسل) و چایلدز (کیت دیوید). با شعله‌افکن‌هایی که روی یکدیگر آموزش دیده‌اند و اردوگاه‌شان در اطرافشان ویران شده است، در برف می‌نشینند. هر یک از آنها می تواند یک بیگانه در لباس مبدل باشد. راهی برای دانستن وجود ندارد البته، اگر یکی از آنها بیگانه بود، نمی توانست خود را نشان دهد، وگرنه کشته می شد. چه کنیم؟ از بچه ها می پرسد. چرا ما فقط... کمی اینجا منتظر بمانیم... ببینیم چه می شود؟ پاسخ مک است. با آن خط پایانی دلخراش، فیلم به سیاهی محو می‌شود.

آیا بیگانه زنده ماند؟ آیا در یخ می خوابد تا زمانی که دوباره آزاد شود جهان را ویران می کند؟ کارپنتر به خوبی متوجه شد که ندانستن بسیار ترسناک تر از دانستن است.

---

برخی از پایان های مبهم مورد علاقه شما چیست؟ در قسمت نظرات پایین ما را آگاه کنید!