The Vampire Diaries: 10 جملاتی که به طور کامل مت را به عنوان یک شخصیت خلاصه می کنند

چه فیلمی را ببینید؟
 
منتشر شده در 4 سپتامبر 2022

به نظر می‌رسید که مت کسی بود که هرگز در گروه Mystic Falls Gang قرار نمی‌گرفت، اما همچنان مراقب بود. بدون او هیچ میستیک فالز نجاتی وجود نداشت










الینا در حال قرار ملاقات با یک خون آشام است. تو یک جادوگر هستی خواهر من یک روح است، و من فقط پسری هستم که در تعجب است که چگونه زندگی اش اینقدر به هم ریخته شد - این دقیقاً همان کلماتی بود که مت به بانی هنگام توصیف نقش خود در این همه هرج و مرج گفت (و صادقانه بگویم، تعداد زیادی از آنها وجود نداشت. طرفداران نیز علیه آن استدلال می کنند). او یکی از کم هیجان ترین شخصیت ها بود خاطرات خون آشام که همیشه جایش نبود



خاطرات خون آشام در خاطرات طرفداران جاودانه است، و در حالی که مت افسانه ای ترین شخصیت سریال نیست، او بخشی از زندگی هر شخصیت اصلی است. بحث در مورد بقیه گروه عرفان بدون ذکر او غیرممکن است. او زیاد صحبت نمی کرد زیرا بیشتر وقت خود را صرف نگرانی در مورد دیگران می کرد، اما وقتی صحبت می کرد، کلمات کم او بیانگر شخصیت واقعی او بود.

معلوم شد، ویکی درست مثل مادر ماست. من نمی توانم روی هیچ کدام از آنها حساب کنم.

162 Candles (فصل 1، قسمت 8)

مت از خون آشام ها، هیبریدها و همه موجودات ماوراء طبیعی که به میستیک فالز آمده بودند متنفر بود زیرا آنها را به خاطر مشکلات فراوان خود سرزنش می کرد. با این حال، در واقعیت، مشکلات مت احتمالا از روزی شروع شد که پدرشان او را ترک کرد، و او احساس کرد باید از مادر و خواهرش مراقبت کند (و نمی‌توانست به کسی دیگر تکیه کند).






مربوط: شخصیت‌های The Vampire Diaries و همتایان MCU آنها



این به نوبه خود شخصیت جدی‌تر و محتاط‌تر مت را توضیح می‌دهد، زیرا به نظر می‌رسید که او باید سریع‌تر از دوستانش بزرگ شود (که تا حدی منجر به دوری او از بقیه گروه شد). به نظر می‌رسید که او هرگز زمانی برای تفریح ​​نداشت و همیشه از رویدادهای مهم شهر عقب مانده بود.






'از چه زمانی من کسی هستم که می توانم خود را بیان کنم، و شما برای کلمات از دست رفته اید.'

مهمان خانه (s02e16)

مت فردی ساکت بود که به سختی می‌توانست خود را به مردم بیان کند. این تا حد زیادی دلیل شکست بیشتر روابط اوست.



او برای همه دوستانش نیت خیر زیادی داشت، اما در انجام کارهای خوب بهتر از بیان آن در کلمات بود. با وقایع در Mystic Falls که همه را به مرزهای ثبات عاطفی خود واداشت، مت متوجه شد که نادیده گرفته می شود زیرا هیچ کس او را به عنوان شانه ای برای گریه نمی دید.

چگونه یک سپر سفارشی در ماین کرافت بسازیم

'وقتی از من جدا شدی، به این دلیل بود که به تنهایی نیاز داشتی. تو برای من خیلی تنها به نظر نمی آیی.

خلبان (فصل 1، قسمت 1)

اگرچه مت ثابت کرد که مرد خوبی است، اما اغلب مواقعی وجود داشت که نشان می‌داد یک رگه حسادت وحشتناکی دارد و اگر احساساتش جریحه دار شود، می‌تواند بسیار نابالغ باشد (همانطور که قبل از اینکه النا حتی با استفان رابطه برقرار کند، مشهود است).

در حالی که این دقیقاً مشخص‌ترین ویژگی او نبود، شکی نیست که این یکی از نقص‌های او بود، زیرا او به شدت انتقاد می‌کرد و به احساسات چه کسی آسیب می‌رساند اهمیتی نمی‌داد. در حالی که او در نهایت برای اقدامات خود عذرخواهی کرد، این چیزی بود که طرفداران به سختی فراموش کردند.

صبح صدای مادرت را شنیدم و نمی‌خواستم تو را به دردسر بیاندازم. بنابراین، از پنجره بیرون رفتم.

تکرار تاریخ (فصل 1، قسمت 9)

مت حتی قبل از اینکه معاون کلانتر شود، قانونمند بود، به همین دلیل بود که پس از گذراندن شب نمی خواست مادر کارولین را پشت در ملاقات کند. او احتیاط خود را بیش از حد انجام داد، که تا حدی دلیل شکست روابط او است.

با این حال، تواضع و رفتار محترمانه او چیزی است که او را به یک دوست قابل اعتماد تبدیل کرده است، بنابراین تعجب آور نبود که بسیاری از مردم به سمت او کشیده شده و می خواستند از او در برابر آسیب محافظت کنند. فقط حیف که بعد از آن بدتر شد.

'راستش... من یک جورهایی خوش شانس هستم، تنها چیزی که باید برای فردا نگرانش باشم، حضور در شیفت من در کباب پز است.'

رابط های خطرناک (s03e14)

از میان گروه Mystic Gang، مت تنها کسی است که مشاغلی را که به دست آورده جدی گرفته است زیرا واقعاً به پول نیاز داشته است. زندگی برای او سخت بود، زیرا هر دو پدر و مادر او را رها کرده بودند و مجبور شدند در سنین پایین برای خواهرش پدر شوند.

مربوط:

10 بدترین تصمیمی که النا در مورد خاطرات خون آشام گرفت

این تمرکز به او کمک کرد تا در شغل خود به عنوان معاون کلانتری و بعداً به عنوان کلانتری موفق شود. با این حال، بلوغ زودرس به زندگی اجتماعی او لطمه زد، زیرا او همیشه در بین همسالان خود جای نداشت. او همیشه بزرگسال در اتاق بود، که او را به جای یک دوست تبدیل به شخصیت پدری برای تایلر و جرمی کرد.

'شما نمی توانید بیشتر از من از خودم متنفر باشید.'

دردهای در حال رشد (فصل 4، قسمت 1)

دیمون با طنز تیره پاسخ داد: بله، می توانم. پاسخ مبهمی دیمون خنده دار بود، اما به متی که آشکارا به شانه ای برای گریه کردن نیاز داشت کمکی نکرد. مت به خاطر خیلی چیزها از خودش متنفر بود که بیشتر آنها تقصیر او نبودند. او به ندرت چیزی برای لبخند زدن داشت، و با جدایی النا و کارولین از او، او تبدیل به یک تنها شد.

او مجبور بود به تنهایی با از دست دادن خود کنار بیاید، از جمله مرگ خواهرش که در واقع خودش را مقصر آن می دانست. نفرت از خود و دنیا باعث عصبانیت و عبوس شدن او شد و همین امر او را به شخصیتی کسل کننده تبدیل کرد.

'گاهی اوقات ارزش دارد که تنها فرد عادی در یک شهر خون آشام ها باشید.'

1912 (s02e12)

او ادامه داد: 'من عملاً نامرئی هستم.' مت در واقع پیش‌بینی می‌کرد که کل مدت حضورش در نمایش چگونه خواهد بود. او در بین گروه Mystic Falls کمتر دیده شد زیرا هیچ قدرتی نداشت. او همچنین خود را با خون‌آشام‌ها، اصل‌ها و دیگر ماوراء طبیعی‌ها برای مدت طولانی همراه نکرد تا تأثیر واقعی داشته باشد، جدا از زمانی که همه خون‌آشام‌ها را از Mystic Falls اخراج کرد.

مطالب مرتبط: 10 بار The Vampire Diaries شروران از قهرمانان پیشی گرفتند

نامرئی بودن او در بیشتر مواقع او را از دردسر نجات می‌داد، زیرا به راحتی می‌توانست مانند تایلر و جرمی به پایان برسد. عادی بودن همچنین به کاهش شدت عمل در شهر کمک کرد، زیرا او بهترین نمونه از زندگی یک فرد عادی در Mystic Falls بود. او به چهره انسانی نمایش تبدیل شد.

من یک متخصص در مواجهه با ضرر هستم می دانید؟ من در سنین جوانی شروع کردم.

بازگشت به خانه یک اشتباه بود (s08e05)

مت تا فصل 8 آنقدر تجربه کرده بود که در برابر درد غیرقابل نفوذ بود. مت که در سنین جوانی توسط پدرش رها شده بود، اکثر اعضای خانواده و چند تن از دوستانش را از دست داد، احساس می کرد زندگی او در میستیک فالز ویران شده است.

با این حال، او به سرعت بزرگ شد و یاد گرفت که با درد و از دست دادن مبارزه کند و بیشتر آن را بدون صحبت با مردم تحمل کرد. از دست دادن ویکی و مادرش بیشترین آسیب را به او وارد کرد. هنگامی که او با ارواح آنها صحبت می کرد و آنها را متقاعد می کرد که به نیروهای تاریک نپیوندند، عشق و مراقبت عمیقی را که نسبت به خانواده احساس می کرد ابراز می کرد که نمی توانست به آنها بگوید زمانی که آنها زنده بودند.

'آیا می دانید چند بار مرده ام یا نزدیک به مردن هستم؟...'

من هرگز نمی توانستم آن را دوست داشته باشم (s06e18)

«بیشتر آن مواقع در دست افرادی بود که فکر می‌کردم دوستان من هستند. متأسفم، نه مردم، خون آشام ها، مت ادامه داد. او عادت بدی داشت که مشکلات خود را بزرگتر از آنچه دوستانش پشت سر گذاشته بودند ببیند (نمی‌دانست که آنها عمدتاً برای محافظت از او نیز این کارها را انجام می‌دهند).

متأسفانه، طرفداران مطمئناً می توانند درک کنند که چرا او در نهایت ناامید شد زیرا در نهایت با چندین تجربه نزدیک به مرگ روبرو شد یا به دست او درگذشت. چندین دشمن قدرتمند . اگر حلقه گیلبرت نبود، احتمالا می مرد.

'من حدس می زنم که من سمت نرم خود را از دست داده ام.'

چیزهایی که در آتش از دست دادیم (فصل 7، قسمت 11)

مت یکی از شخصیت هایی بود که بیشترین تغییر را در نمایش داشت. در حالی که او ویکی و مادرش را از دست داد، مت نیز بخشی از خود را در جایی در نمایش از دست داد. وقتی از اروپا برگشت، از همه جدا شد و خیلی کمتر به دوستانش کمک کرد.

او طرفی را که بیشتر اهمیت می‌داد از دست داده بود و نفرتش از خون‌آشام‌ها را بهانه‌ای برای آزار دادن همه می‌کرد. در پایان، به نظر می رسید که او به بقیه اعضای گروه حسادت می کند زیرا آنها در واقع زندگی و توجهی داشتند که او هرگز به آن توجه نکرد.

بعدی: 10 نقل قول که کاملاً ربکا را به عنوان یک شخصیت در The Vampire Diaries خلاصه می کند