مجموعه ای از رویدادهای ناخوشایند که پایان می یابد: توضیحات سرنوشت بئاتریس و بودلر

چه فیلمی را ببینید؟
 

داستان متأسفانه بچه های بودلر در یک سری از سری رویدادهای ناخوشایند در فصل 3 به پایان می رسد. ما فینال و بسیاری از رمز و رازها را شکستیم.





اگر برخلاف همه توصیه های معقولانه تماشا کرده اید یک سری اتفاقات ناگوار تا انتهای فصل 3 ، ما خلاصه ای را برای توضیح پیچشهای مهم ، افشاگری های بزرگ و رمز و رازهای طولانی آماده کرده ایم. مجموعه نتفلیکس از نزدیک آهنگ های سری کتاب را که براساس آن ساخته شده دنبال کرده و در همان جایی که کتاب ها انجام می دهند به پایان می رسد: یک داستان آخر به نام 'پایان' ، که در آن بودلرها در یک جزیره غرق می شوند و پیدا می کنند پاسخ بسیاری از سالات آنها.






از آنجا که آقای پو برای اولین بار به ساحل برینی رسید تا به سه کودک بودلر اطلاع دهد که آنها اکنون یتیم بودلر هستند ، یک سری اتفاقات ناگوار مطمئناً به نام خود عمل کرده است این نمایش بودلرها را به سفری طولانی و دشوار کشانده و آنها را در دست بسیاری از متولیان مختلف قرار داده است - برخی خوش فکر اما دارای نقص و برخی دیگر آشکارا ظالمانه.



مربوط: مجموعه ای از رویدادهای ناخوشایند فصل 3 راهنمای بازیگران و شخصیت ها

شعر خاصی از الجرنون چارلز سوینبورن ادعا می کند حتی خسته ترین رودخانه / در جایی امن برای دریا '- اما آیا بودلر خسته تا پایان سال در جایی امن باد می کند یک سری اتفاقات ناگوار ، یا پایان این داستان به اندازه آغاز و وسط تأسف آور است؟






آنچه در پایان مجموعه ای از رویدادهای ناگوار اتفاق می افتد

بعد از سوختن هتل Denouement در پایان قسمت 'آخرین خطر' ، بودلرها با راه اندازی کارملیت 2 از پشت بام استفاده کنید و با استفاده از یک دریچه کششی آن را به سلامت به سمت اقیانوس هدایت کنید. متأسفانه ، آنها با كنت اولاف فرار می كنند ، كه به جای كمك به قایقرانی در قایق ، وقت خود را در اقیانوس می گذراند و از 'پیروزی' خود مینویسد.



طوفان حامل کارملیت 2 و مسافران آن به قفسه ساحلی یک جزیره مرموز به شکل V.F.D. سمبل. در آنجا بودلرها با گروهی صلح طلب از استعمارگران و اسماعیل مجری آنها روبرو می شوند ، كه از بچه ها استقبال می كند اما (به دنبال یك كودتا) دستور می دهد كه كنت اولاف را در قفس پرندگان قرار دهند و بر روی دیوار دریا بگذارند تا در طوفان بعدی غرق شود. در ابتدا زندگی در جزیره ایده آل به نظر می رسد ، اما بعد بودلرها متوجه می شوند که استعمارگران فقط با نوشیدن شیر تخمیر نارگیل تخمیر شده قناعت می کنند و اسماعیل 'پیشنهاد می کند' هرگونه مواد شسته شده به آن طرف جزیره ارسال شود ، زیرا آنها بیش از حد خطرناک هستند. بعد از تلاش ناموفق برای بیرون آوردن اطلاعات از کنت اولاف ، بودلرها متوجه شدند که اسماعیل از چادرش خارج شده است و ردپای او را به آن طرف جزیره می رسانند.






آنها در آنجا انبوهی از وسایل را که در طوفان ها شسته شده اند ، پیدا می کنند و خانه ای مخفی را که درون یک درخت پنهان شده است ، کشف می کنند که پر از اختراعات هوشمندانه و - جالب ترین نکته - کتابهایی است که به خط پدر و مادرشان نوشته شده است. اسماعیل فاش می کند که او هر دو بنیانگذار V.F.D. و مدیر مدرسه مقدماتی پروفروک. وی از موقعیت خود در مدرسه برای استخدام كودكانی با حس كنجكاوی ذاتی و میل به ماجراجویی در یك سازمان مخفی استفاده كرد ، كه نقش او خاموش كردن آتش های مجازی جهان بود. با این حال ، پس از انشقاق ، اسماعیل V.F.D را رها کرد و برای زندگی در جزیره رفت ، جایی که سعی داشت استعمارگران را در زندگی ساده و بدون کنجکاوی رهبری کند. او یتیمان بودلر را به وی دعوت می کند: صمیمانه بنوشید ، مشکلات آنها را فراموش کنید و زندگی خود را با آرامش در جزیره ادامه دهید.



روز بعد روز تصمیم گیری است - یک روز از سال که جزر و مد افزایش می یابد ، و امکان ترک جزیره را فراهم می کند. بودلرها در مقابل استعمارگران با اسماعیل روبرو می شوند و وی را به کنترل آنها متهم می کنند. اما کیت اسنیکت که از مواجهه با ناشناخته بزرگ جان سالم به در برده است و در قایق ساخته شده از کتابها شسته شده است ، آنها متوقف می شوند. در همان زمان ، کنت اولاف با لباس مبدل به کیت دوباره ظاهر می شود ... اما همه از این لباس مبدل می شوند.

در حالی که ویولت و سانی برای کمک به کیت می شتابند ، اولاف فاش می کند که میسلیوم مدوسوئید را پیدا کرده است و تهدید می کند که آن را آزاد کرده و همه را در جزیره می کشد مگر اینکه اسماعیل قایق رانی خود و یتیمان بودلر را تحویل دهد. در پاسخ ، اسماعیل از یک اسلحه ساز خارج می شود و به شکم اولاف شلیک می کند. متأسفانه ، 'دست انداز کودک' اولاف در واقع کلاه ایمنی غواصی حاوی میسلیوم مدوسوئید بود و تارپون از آن عبور می کند ، قارچ های کشنده را آزاد می کند و همه را در این جزیره آلوده می کند. علی رغم اعتراضات بودلر ، اسماعیل تصمیم می گیرد با استعمارگران به کشتی برود و امیدوار باشد که به کارخانه ترب کوهی در Lousy Lane برسد (ترب یکی از پادزهرهای میسلیوم Medusoid است).

بودلرها برای جستجوی پادزهر به خانه قدیمی والدین خود در آن سوی جزیره می روند ، اما ترب یا واسابی و هیچ جایگزین دیگری وجود ندارد. با رد شدن از کتاب والدین خود ، آنها متوجه می شوند که سیب درختی که در آن هستند پادزهر دیگری است ، اما خیلی ضعیف است و نمی تواند ترک کند و در عوض روی زمین می ریزد. وقتی به نظر می رسد همه چیز از دست رفته است ، افعی باورنکردنی کشنده (که به همراه بسیاری چیزهای دیگر از گذشته خود ، در طی طوفان در جزیره شسته شد) با یک سیب ظاهر می شود. بودلرها هر كمی لقمه می خورند و بهبود می یابند. با این حال ، هنگامی که آنها به کیت برمی گردند و یک لقمه سیب به او پیشنهاد می دهند ، او با توضیح این که این می تواند به کودک او آسیب برساند ، امتناع می کند.

بودلر که از سم ضعیف شده بود ، برای حمل کیت از قفسه ساحلی به جزیره از کنت اولاف کمک می گیرد. او و کیت زمانی عاشقانه درگیر شده بودند ، و او هنوز عاشق او است ، بنابراین او یک لقمه سیب را می گیرد و از آخرین قدرت باقی مانده خود استفاده می کند تا او را به محل امن برساند. در ساحل ، اولاف و کیت لحظه ای لطیف را به اشتراک می گذارند و سپس اولاف از زخم تسلیم زخم می شود و می میرد. کیت کودک خود را به دنیا می آورد و بعد از آن لقمه ای از سیب را می گیرد ، اما پادزهر خیلی دیر تجویز می شود. او می میرد ، و بودلرها او را در کنار اولاف در ساحل دفن می کنند.

یک سال می گذرد ، که طی آن بودلرها چیزهای زیادی در مورد والدین و V.F.D خود می آموزند. با خواندن کتابی که آنها پشت سر گذاشتند. بنا به درخواست کیت ، آنها نام کودک او را بئاتریس گذاشته اند و نام مادرشان را گذاشته اند. اولین سالگرد تولد بئاتریس نیز روز تصمیم است - اولین فرصتی که بودلرها برای ترک جزیره دارند. آنها تصمیم به چنین کاری می گیرند و با کودک بئاتریس حرکت می کنند.

سالها بعد ، بئاتریس بودلر دوم - حالا حدوداً ده ساله است - لمونی اسنیکت را دعوت می کند تا برای شناور ریشه ای او را ملاقات کند. اسنیکت در تحقیقات خود در مورد بودلر به بن بست رسیده بود و هرگز متوجه نشد که سرنوشت آنها چیست. بئاتریس خود را به لمونی به عنوان خواهرزاده خود معرفی می کند و سپس کتاب را بیرون می آورد یک تاریخ ناقص ، که کودکان بودلر به آن افزوده اند. او شروع می کند به داستان لمونی درباره اتفاقی که برای بودلرها پس از ترک جزیره افتاد و این همان جایی است که سریال به پایان می رسد.

صفحه 2: ظرف قند و مجهول بزرگ

1 دو 3 4